ممد مقیمی و خدمت
خدمت همه ی بچه های گل مکانیک
الان که دارم اینا رو واستون می نویسم. دقیقا ۱ ماه و ۴ روز هست که سربازیم شروع شده و دارم سربازیمو میگذرونم.حتما می پرسین کجا؟توی پژوهشگاه صنعت نفت تهران.شرایط کاریش بد نیست یعنی در کل تا حالا که خداروشکر سخت بهم نگذشته تا ببینیم ۹ ماه دیگش چه جوری میشه.به امید خدا همین جوری پیش بره سال دیگه این موقع تمومم.اینم از شرایط خودم.
حال بریم سر وقت دوستان. چند روز پیش من و مسعود و سجاد ایزدپناه و علی اکبر که با یه چهره ی کاملا متفاوت از دانشگاه در میدان حاضر شده بود.ااا ببخشید یخورده فوتبالی شد.خلاصه علی اکبر با یک ظاهر مهندسی همدیگه رو ملاقات کردیم.جای همتون خالی بود.اگه از بچه ها بپرسین.پیروزی تو یه شرکت کار می کنه و هنوز دفاع نکرده چسبیده با مال دنیا البته با ضاهری متفاوت.شلوار پارچه ی تنگ و راسته و خلاصه با ظاهری که انگار پایتخت خیلی بهش چسبیده.سجاد فعلا همکار مسعوده و دفاع کرده.مسعود هم منتظر ویزاش بود.الان که دارم اینو واستون می ذارم مسعود ویزاش اوکی شده و به سلامتی داره میره المان و قرار شده گودبای پارتی بگیره.پس تا دیر نشده یخشو بچسبین که اگه رفت دیگه دس کسی بهش نمی رسه. ناگفته نماند که اینجور که من مطلع شدم مسعود یه زیر آبی هایی هم داره میره به فکر ازدواج هم افتاده و می خواد حسابی شیرینی بده. این شد دو تا شیرینی.حالا اگه کسی رو تو اقوام و اشناها درو همسایه خلاصه هر جا می شناسین که بخواد با شاخ شمشاد ۸۲یی ها ازدواج کنه بهش معرفی کنید تا شیرینی تون از دوبله به سوبله تبدیل بشه.حالا که بحث از شیرینی و شیرینی خوری شد.جا داره یه تبریک هم به زوج باحال و با معرفت ۸۲ بگین که تا یکماه دیگه به سلامتی مراسم دارن.ایشالا خوشبخت بشن پس اونایی که قر تو کمرشون خشک شده رو دعوت میکنم به صرف یک مراسم رقص باحال تو خونه ی خودتون.
.اما انصافا این شیرینی رو از دس ندین که واقعا خوردن داره.دیگه تقریبا از کسی خبر ندارم.ولی امیدوارم هر جا هستین شادو خوش و خرم باشین.
ممد مقیمی
ر