پرداخت خمس و زكات.....!


1- حدودا 100 سال قبل قند از كشور بلژيك به ايران صادر مي شد . به دليل مسائلي كه ميان روحانيون و يكي از اتباع بلژيك پيش آمده بود فتواي حرام بودن قند صادر شده بود و كسي قند نمي خورد. يكي از تجار كه قندهايش رو دستش مانده بود به سراغ يكي از مراجع رفت و با تقديم خمس و زكات مشكل را براي وي مطرح كرد. بعد از آن بر فتواي قبلي تبصره اي صادر شد كه حرام بودن قند وقتي است كه مستقيما در دهان گذاشته شود ، اگر قند را پيش از گذاشتن در دهان در چاي بزنيد حلال مي شود . ……. هنوز هم بسياري از افراد مسن بدون آنكه دليل آن را بدانند ،قبل از آنكه قند را در هان بگذارند آن را در استكان چاي فرو مي برند.

2- در دهه 40 خورشيدي نوشابه هاي پپسي كولا وارد بازار ايران ، شايعاتي مبني بهايي بودن مالك شركت توزيع كننده اين نوشابه‌ها بر سر زبان‌ها افتاد و فتوايي مبني بر حرام بودن خوردن پپسي كولا صادر شد. شركت توزيع كننده كه نمي خواست بازار را از دست بدهد خمس و زكات متعلقه را دو دستي تقديم يكي از مراجع كرد تا تبصره اي بر اين فتوا نوشته شود كه خوردن نوشابه هاي پپسي با شيشه حرام است اگر در ليوان ريخته شود حلال مي گردد……

3- در دهه 50 خورشيدي ماشين هاي لباس شويي وارد بازار ايران شد. خانواده هاي ايراني كه به احكام ديني پايبندي زيادي داشتند حاضر به خريداري اين محصول نبودند چون به اعتقاد آنها آب موجود در محفظه اين ماشين كمتر از حد شرعي آب كر(سه وجب طول ،در سه وجب عرض ، در سه وجب ارتفاع) است و نجاست لباس‌ها را از بين نمي برد . اينبار تاجر مذكور خودش پيش قدم شد و با تقديم خمس و زكات توانست فتوايي بر كر بودن آب لوله كشي شهر كه به دستگاه لباسشويي مي ريزد بدست بياورد.

*مدت‌ها است كه فتوا‌ها مراجع اثر خود را از دست داده اند و در عوض نهادهاي دولتي فتوا هاي موثر صادر مي كنند...!

4- چند سال قبل تير آهن هاي چيني وارد گمرك هاي ايران شدند و اداره استاندارد فتوا داد كه اين تير آهن ها غير مقاوم هستند و نبايد وارد بازار شوند . همين امر باعث گراني بي سابقه آهن در بازار كشور شد. تاجري كه از چين آهن وارد كرده بود به سراغ رئيس محترم استاندارد رفت و مانند اسلاف خود وجهي را در قالب خمس و زكات (يا چيز ديگري شبيه به باج) به ايشان تقديم كرد و به فاصله چند ماه مشكل تيرآهن هاي مانده در گمرك حل شد و روانه بازار شدند.

5- مدتي قبل شركتي به نام تجاري محسن برنج هاي هندي را در بسته بندي هاي با برند خود وارد بازار كرد و با تبليغ گسترده توانست بازار كشور حتي استان هاي گيلان و مازندران كه در آنها برنج كشت مي شود را تسخير كند. اين برنج ها قدري مشكوك بودند چون در هر دمايي كه پخته مي شدند بازهم به هم نمي چسبيدند....!!!
با توجه به وجود نشاسته درون برنج چنين چيزي قدري عجيب به نظر مي رسيد. يك نفر بيكار در مركز تحقيقات برنج براي پي بردن به راز اين برنج‌ها آنها را در يكي از آزمايشگاه هاي وابسته به مركز استاندارد آزمايش كرد و در آن مواد سمي خطرناك مانند آرسنيك و سرب مشاهده كرد. اين خبر رسانه اي شد و تبليغ براي اين برنج ممنوع شد. و عده اي تقاضاي جمع آوري اين برنج از بازار را داشتند.
مالك برند محسن مقدار متنابهي خمس و زكات (يا هر اسم ديگري كه شما روي آن مي گذاريد ) را تقديم رئيس سازمان استاندارد كرد تا او نه تنها شخص بيكاري كه اين برنج‌ها را آزمايش كرده بود توبيخ كند بلكه قهرمانانه از سلامت اين برنج‌ها دفاع كند.
حتي خود هندي‌ها هم اعلام كردند كه برنج هاي صادراتي شان آلوده است اما رئيس محترم استاندارد كه مي خواست وجه دريافتي‌اش حلال باشد هندي هارا ديوانه هاي متوهم دانست و خوردن برنج هاي هندي را بدون اشكال اعلام كرد. (البته اگر همسر خود ايشان از اين برنج‌ها خريداري كند احتمالا با دريافت طلاق راهي منزل پدر‌شان خواهد شد)

البته مالك برنج محسن راه رسم خمس و زكات دادن را به نيكي مي داند . و نه تنها برنج هاي آن از بازار جمع نشد كه توانست با تقديم مقداري از اين خمس و زكات به رئيس سازمان صداو سيما دستور العمل قبلي ايشان مبني بر ممنوعيت تبليغ برنج خارجي در راديو و تلويزيون ( كه در حالت جو گيري ايشان صادر شده بود) را ملغي كند و اكنون تبليغات اين برنج به صورت گسترده تر از سابق از راديو و تلويزيون پخش مي شود.....!!!


و اين داستان " پرداخت به موقع خمس و زكات " ادامه دارد………..

 

سهیل

چرا هیچ کس دوست ندارد بند دوم مرغ سحر را بخواند؟

مرغ سحر نیازی به معرفی ندارد. سروده ای از محمدتقی بهار در دوران مشروطه که پس از آغاز حکومت رضا شاه به صورت ترانه اجرا شد. آهنگ این اثر، از مرتضی نی داوود، فوق العاده زیباست. آهنگ باو جود گیرایی زیر و بالای چندانی ندارد بنابراین حتی کسانی که با خوانندگی آشنایی ندارند می توانند آن را به راحتی بخوانند. اکثر خوانندگان نامی نیز اجرایی از مرغ سحر را به نام خود ثبت کرده اند که می توان به ملوک ضرابی، قمرالملوک وزیری، نادر گلچین، هنگامه اخوان، محمدرضا شجریان و نیز اجراهای متفاوتی از فرهاد، همای و محسن نامجو اشاره کرد

:آنچه تا کنون به عنوان مرغ سحر شنیده ایم عبارت است از بند اول این شعر

مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرر بار این قفس را بَر شِکَنُ و زیر و زِبَر کن

بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا

وَز نفسی عرصهٔ این خاک تیره را. پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد

ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژاله‌بار است

این قفس، چون دلم، تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آه آتشین

دست طبیعت گل عمر مرا مچین

جانب عاشق نِگَه‌ ای تازه گل از این، بیشتر کن

مرغ بیدل شرح هجران مختصر٬ مختصر کن

 

 

 

 

اما شاید خیلی ها ندانند که این فقط نیمی از مرغ سحر است و این شعر بند دومی دارد که تقریبا هیچ خواننده ای تمایلی به خواندن آن ندارد

:بند دوم می گوید

عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بی اثر شد

ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد

دیده تر کن

جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بی تاب

ساغر اغنیا پر می‌ناب، جام ما پر ز خون جگر شد

ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن

ساقی گلچهره بده آب آتشین، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین

ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین

کز غم تو، سینه من، پر شرر شد، پر شرر شد

 

 

 

اما چرا کسی این بند را دوست ندارد؟

بند اول شعری انقلابی است که به دستگاه ظلم می تازد، از زندانی و در قفس بودن آزادی خواهان گله می کند، آرزوی پایان شب تار ملت را دارد و مردم را به قیام و انقلاب جهت پایان دادن به ظلم و شکستن قفس فرا می خواند

اما بند دوم شعری اجتماعی است. شاعر در این بند از رواج دروغ، منسوخ شدن حقیقت طلبی، از بین رفتن عشق واقعی میان عاشق و معشوق و گم شدن مهر و محبت و شرافت گله می کند و از کسانی می نالد که وطن و دین را بهانه ای برای دزدی کرده اند. اینان چه کسانی هستند؟ تنها حاکمان یا تمامی مردم؟ فضای حاکم بر این بخش از شعر به مورد دوم اشاره دارد. همچنین زمانی که شعر از جور مالک و ارباب شکایت می کند اغنیا را به عنوان طبقه ای از جامعه به باد نقد می گیرد نه به عنوان بخشی از وابستگان دولت

در بند اول پیشنهاد شعله فکندن در قفس که همانا براندازی حکومت ظالم است مطرح می شود اما در مورد بند دوم شاعر هیچ راه حلی نمی یابد و در نهایت بلبل را فقط به بر آوردن ناله های حزین از دورن این قفس خود ساخته فرا می خواند

مردم ما همیشه دوست داشته اند که ریشه مشکلات را در حکومت بشناسند و خود را از هر گونه اشکالی مبرا بدانند از این روی خوانندگان همان بخشی از مرغ سحر را خوانده اند و می خوانند که مورد پسند عامه مردم است. جالب این جاست که برخی بی توجهی به بند دوم را به دلیل سیاسی بودن آن دانسته اند که چنین دیدگاهی موجب شگفتی است.

ما تا به حال بارها به دستور بند اول عمل کرده ایم و قفس را آتش زده ایم اما پس از فرو نشستن شعله خود را در قفسی جدید یافته ایم. ای کاش یک بار هم که شده بند دوم را بخوانیم و همت کنیم بر اساس آن ارزش های انسانی را در جامعه ایرانی احیا نماییم

رضا قلی میرزا ظلی

نام: رضا قلی میرزا ظلی

تولد: ۱۲۸۵ خورشیدی - تهران

نام پدر: احمد میرزا

کسوت: خواننده موسیقی سنتی

رضا قلی میرزا ظلی به سال ۱۲۸۵ شمسی در تهران متولد شد. در کودکی پدر خود را از دست داد و زیر نظر برادرش بزرگ شد. شهرت ظلی طی دهه بیست بوده است. آوازهای او دارای تحریرهای دانه دانه ،زیر ،زنگدار، صاف و زلال و ظریف و در اوج می باشد. استادی او در اجرای این تحریرهای ظریف و به جا با شنیدن صدای او به وضوح قابل مشاهده است. رنگ اصالت در آوازهای او بسیار مشهود می باشد. اگر اجل او را مهلت می داد امروز او اینقدر برای ما ناشناخته نبود. وی در سال ۱۳۲۴ یعنی زمانی که تنها ۳۹ سال داشت بر اثر بیماری سل درگذشت.بی شک او یکی از بزرگترین خوانندگان دیار پارس است. درباره رضاقلی میرزاظلی می گویند اشرف پهلوی به صدای او علاقه داشته و تعدادی از اجراهای او بر روی ریل را از او به زور گرفته که اینک در اختیار کسی نیست. 

او تسلط بالایی به ردیف موسیقی ایرانی داشته که از کارهای باقیمانده از ایشان این نکته مشهود است. از اساتید او  اقبال آذر و عارف قزوینی نام برده اند. آواز او بی شباهت به آواز استادش اقبال آذر نیست. 

آواز او در مایه افشاری را اینجا دانلود کنید.

دوستان نظر یادتون نره حتی شده یه تیک بزنین بدونیم اومدین اینجا دلمون خوش شه. همین....

زیاده عرضی نیست. ایام به کام.

                                                                                                 محسن احمدی کاکی

سلام آلمانی، نه، همون سلام ایرانی

سلام به همه

گفتم یه مطلبی بنویسم، یه کم دلم وا شه، میخاستم تو facebook بنویسم ولی گفتم اینجا بر و بچ بیشتری هستند.

الان یک ماه و نیم هست اومدم دورتموند، اینجا همه چیز عالیه، امکانات تحصیلی و رفاهی، استادم، دوستام تو دانشکده، پسرا دخترا :) خلاصه خیلی راضی هستم.

اینا رو بزاریم کنار، این دلتنگی ها هم هست، یه دفعه از آدم همه چیز رو می گیرن، یا بهتره بگم ازت دور میکنن، هر چی دوست و رفیق و همکار داری، اعضای خانواده و فامیل ها ... همه عادت ها و وسایل زندگی، همه اون چیزایی که باهاشون تا حالا زندگی میکردی، سخته یه کم. البته چیزای جدید هم بهت میدن ولی باید عادت کنی

با یه تعدادی از بر و بچ هم در ارتباط هستم، هاشم معصومی، محمد مقیمی، سجاد ایزدپناه، علی اکبر پیروزی، هادی صداقت با ایمیل هاش، دمت گرم هادی، عبدالرسول سهولی، وحید گلکارفرد. ولی از بقیه خیلی خبری نیست. همینم شکر، خوبه.

تو زمینه apply اگه سوالی داشتید، من خوشحال می شم بتونم کمک کنم.

مکانیک 82 میخامت