یادم میاد یه دوچرخه داشتم
این قضیه مال سالها قبل میشه. یادم نمیاد دقیقا چند سال قبل ...
نه یادم اومد... پنجم دبستان بودم. ثلث سوم که تموم شد یعنی همین موقع ها که دیگه هوا داره میره گرم و جهنمی بشه. بابام از دوبی برام یه دوچرخه آورده بود. یه دوچرخه بیست به رنگ طلایی. کلی هم لاف میزدیم از دوبی آوردن و دوچرخه ی من کوهستان و بیست و چهار دنده است.
خیلی این دوچرخه رو دوست داشتم. طوري كه هنوز يادم مياد چند وقت كارتن ها و چسب هاي دور تنه دوچرخه رو باز نمي كردم.
اسم دوچرخه دلفين بود. برچسب يه دلفين هم رو تنه دوچرخه بود. من انگليسي بلد نبودم ولي براي اينكه رو تنه دوچرخه رو بخونم يه چيزهايي ياد گرفتم. مثلا BIKE رو از اينجا ياد گرفتم كه رو انبر عقب نوشته بود MTB BIKE.
كلي با اون دوچرخه حال ميكردم. تو گرماي تابستون کاکی دوچرخه سواری من از سايه ديوار ده سانت شروع میشد تا غروب آفتاب. با بچه محل ها ميرفتيم اين ور اون ور. البته اين هم بگم فقط دو تا چرخ كوهستان بوديم. اون يكي سبز بود.
دو سه سال بود اون دوچرخه رو داشتم. تا اينكه يه روز!! نه يه شب عروسي يكي از همسايه هامون بود. هيچ كي هم خونه نبود. ما دوچرخه رو ورداشتيم زديم بيرون. تو يه كوچه تاريك ديدم يه چيزي مثل نور زغال داره مياد طرفم ... نزديكتر كه اومد از صداش فهميدم موتوره ... اومدم برم اون ور كوچه كه ديدم تو آسمونم.
اومدم پايين... مي پرسين از كجا؟ از آسمون ديگه... ديدم چرخ يه طرف كوچه افتاده و من هم چیزیم نشده فقط یه ذره دستم خراش برداشته. مرده هم گفت ببرمت دکتر و چرا تو این کوچه تاریک داری چرخ سواری می کنی؟!! نگفت: چرا خودم با نور زغال راه افتادم تو کوچه!!!
آن مرد رفت و من دوچرخه ام را برداشتم دیدم راه نمی رود... انبر جلو دولا شده بود ... رینگ هم کلی تاب برداشته بود ...
ناراحت چرخ رو تلو تلو بردم خونه ... انبر رو خودم درست کردم. تعمیرکار چرخ هم یه جوون خورموجی به اسم محمدرضا بود که همسایگی هامون اجاره نشین بود.دادم تابش رو گرفت.
از اون روز به بعد دیگه این چرخ زیاد خراب میشد و من اکثر تعمیراتش رو خودم انجام میدادم. شده بود روزی سه چهار ساعت آچار دستم بود تا یکی دو ساعت سواری کنم.
کم کم من شدم تعمیرکار گروهان بچه های هم محله ای. طوری که یه انباری داشتیم کلا همه وسایل دست دوم دوچرخه توش پیدا میشد. از پنچرگیری تا تاب گیری همون جا انجام میشد...


هشدار
قابل توجه فیس بوک گردان محترم: آقای نیک آیین قهرمانی بورسیا دورتموند رو تبریک میگم. خانم عباسی مطالب خیلی زیبایی می نویسید مرسی از حضور فعالتون تو فیس بوک. آقای سلیمان نیا مرسی بابت آوازها و تصانیف مختلف استاد مخصوصا اون مخالف. آقای متفکری شما هم خیلی خوش آمدی.زغال هم همینجور درسته.

محسن - شاد باشید